کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی مهدوی نسب     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

شد دوباره عرش حق روشن ز انوار نبی            شد شکـوفا لالۀ خـوشـبوی گـلزار نبی
در رخ چون ماه او پیداست رخسار نبی            گوئیا مبـنای خـلـقـش بوده تکـرار نبی


بر روی لب هـای پیـغـمـبر تـبـسّـم آمده
شیـعـیـان را کـعـبۀ مـستـور
سـوّم آمده

در حقیقت در لباس انس، یک حور ‌آمده            بـر دل کـلّ خـلایـق خـالـقِ شـور آمـده
ظلـمـت شـام جـهـان را آیـۀ نـور آمـده            شیعه را دلدار از گهـواره تا گور آمده

قلب شیعه در دو دنیا مبتلای فاطمه‌ست
لعنت حق بر دلی که بی‌ولای فاطمه‌ست

آمـــده اُمُّ الائــمـّــه، مــــادر آل عــبـــا            بـاغـبـانِ لالــه‌هـای خـانـدان هــل أتـی
شد حـیـات با دوام نـسـل خـتـم الانـبـیا            مظهری کامل برای
شرح اوصاف خدا

روح حق در پیـکـر دردانۀ احـمد دمید
گوئیا قلب خـدا در
سـیـنۀ پـاکـش تـپـید

از ازل شیعه شده مجنون و لیلا فاطمه‌ست            تا ابـد قـلـب تـمـام اولـیـا با فـاطمه‌ست
آن که ما را می‌برد تا عرش اعلا فاطمه‌ست            ذکر اعظم روی لب یا حیدر و یا فاطمه‌ست

حبّ زهرا می‌شود تنها صراط المستقیم
هر که با زهراست باشد صاحب عقل سلیم
او به حق تنهاست هم شأن امیرالمؤمنین            شد به عالم رشته‌های چادرش حبل المتین
ردّ پای اوست بر هر عارفی راه یقـین            حُبّ او همراه بغض دشمنش شد اصل دین

شد برائت از عدوی فاطمه اصل اصول
هر عمل با این برائت می‌شود تنها قبول

او مسلّم شاهکـار خـلقت ربّ جلی‌ست            عالم از خورشید روی انور او منجلی‌ست
در جبین او هـویدا یازده نـور ولی‌ست            از تولد تا شهادت ذکر نابش یاعلی‌ست

آمـده تـا جـانـفـدای فـاتـح خـیـبـر شـود
روبه روی ظلم،
تنها لشکر حیدر شود

می‌رسد روزی که او مضطر شود در پشت در            قدکمان از غربت حیدر شود در پشت در
میخ از خون تن او تر شود در پشت در            لالۀ شش ماهه‌اش پرپر شود در پشت در

می‌شود در بین کوچه روبه روی مرتضی
دل شکسته، محتضر از کینۀ چل بی‌حیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب دوباره عاشقان نور خدا شد جلوه‌گر           از لطف خلاق مبـین نخـل ولا داده ثمر
بنت خویلد
درشعف دارد به دامانش قمر           از نسل پیغمبر بود اسطوره و فخر بشر


ای عـاشـقـان ای عاشـقـان اُمّ ابیهـا آمده
داده مـنادی این نـدا، زهـرا به دنـیا آمده

امشب ز بیت مصطفی دخت پیمبر آمده           معنی و آیات خـدا، تـفـسـیر کـوثـر آمده
بنت الخدیجه فاطمه، هم کـفو حیدر آمده
           محـبـوبۀ ذات خدا، زهـرای اطهـر آمده
مکه ز یمن مقدم این گل
چنان گلشن شده
چشم و دل پیغمبر از دیدار او روشن شده

درهای رحمت از سوی خلاق سرمد وا شده           امشب به بیت مصطفی شورو شعف برپا شده
زینت فضای این جهان ماه روی زهرا شده           از مقدم این نور پاک عالم عجب زیبا شده
ای اهل عالم بنگرید، نور از سما آمد پدید
اسطورۀ صبر وحیا، هستی پیغمبر رسید

پـیک الهـی آورَد، پـیـغـام خـلاق مـبـین           تبریک گو نازل شده، بر رحمة‌اللعالمین
نور خدایی جلوه‌گر، گردیده بر روی زمین           زهرای اطهـر آمده، کـفـو امیرالمومنین
منصوره و صدیقه و انسیة‌الحورا رسید
اُمُّ الائمه، فاطمه، مرضیه و زهرا رسید

امشب زمین و آسمان گردیده گلریزان حور           مکه شده از مقدم این مه چنان وادی طور
نور علی نور آمده تفسیر کوثر، فجر و نور           با دیدن زهرای خود قلب خدیجه در سرور
ختم رسالت می‌زند لبخند بر رخساره‌اش
گلبوسه بردارد خدیجه از رخ مه پاره‌اش

این نور حی سرمدی، ماه جمالش چون نبی‌ست           ممدوحۀ پیغمبر و علم وکمالش چون نبی‌ست
در بین عالم فاطمه جاه و جلالش چون نبی‌ست           در جود و ایثار و سخا خوی و خصالش چون نبی‌ست
شمس الضحی بدرالدجی شافع به روزمحشراست
محبوبۀ حیّ مبین، او دختر پیغمبر است

با بذل جان وهستی‌ات دین خدا مرهون توست           تاعرصۀ روز جزا هر شیعه‌ای مدیون توست
ای جان فدای راه دین، مولا علی ممنون توست           رضوان و جنات خدا، یا فاطمه مفتون توست

چون حیدر و پیغمبراست، جود و سخایت فاطمه
شد شامل اهل ولا، لطف و عطایت فاطمه

بار دگر گـردیده‌ام، شـرمـندۀ احـسان تو           مولاتـنا یا فـاطـمه، امشب منم مهمان تو
از لطف خاص کبریا، بنشسته‌ام بر خوان تو           ای نور چشم مصطفی، دست من ودامان تو
از لطف وجود و مرحمت، دادی مرا امشب پناه
بر این گدای روسیه، یا فاطمه بنما نگاه

از کودکی خویشتن، هستم گدایت فاطمه           ای غمگسار مرتضی جانم فدایت فاطمه
عمری منم شرمندۀ، لطف و عطایت فاطمه           شهر دل‌انگـیز نبی، دارالشـفایت فاطـمه
مهر و ولایت داده بر، من فاطمه جان آبرو
دیدار کوی تو بود، بر من همیشه آرزو

ای زینت شهر نبی، عالم همه شرمنده‌ات           با این همه جود و سخا، خوبان عالم بنده‌ات
غم از دل عالم برد، یا فاطمه گل خنده‌ات           عیدی عطا کن از کرم، با خصلت بخشنده‌ات
هستم(رضا)خاک درت، بانو نیم بیگانه‌ات
عبد گرفـتار تو و، هـستم گـدای خانه‌ات

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمود تاری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای چـراغ آسمان‌ها زهـرۀ زهـرا تویی           بانـوی سبـز زمـین صدیـقـۀ کبرا تویی

قبل از این پوشیده بود این راز بر هر کس ولی           روح مـا بیـن دو پهـلوی پدر حالا تویی


پیش ازین حرفی نمی‌زد مصطفی از هیچکس           آمدی معـلـوم شد در نـزد او والا تویی

گر که جـنـسیت نـباشـد سد راه گـفـته‌ام           مـرد مـیدان بـلا و نـوح این دریا تویی

دخـتـر دُردانـۀ آغـوش گـرم مصـطـفی           مادر شـور آفـرین نـسل عـاشـورا تویی

همطراز مرتضی کس را نمی‌بینم به دهر           جز تو ای بانو که دوشادوش آن مولا تویی

کَفه قدر تو میزان با عـلی مرتضی‌ست           آن که باشد در توازن با علی تنها تویی

» یُطعمُون» را خواندم و بر سوره انسان قَسم           دیدم ای بانو که آن انسیـةالحَـورا تویی

ای که از ختم رسولان برده دل تا این حدود           آن که جان را می‌کند قربانی‌اش بابا تویی

سَید مـردان عـالـم شوهـرت حـیدر بود           سَیده در هر دو عالم بر همه زن‌ها تویی

برترین گنجینۀ خلقت که با مجد و شرف           حق تعالی کرده بر ختم رسل اهدا تویی

آن مبارک راز پنهانی که از لطف خدای           بعد نازل گـشـتن قـرآن شده افـشا تویی

کـوثـری نه، کُـل قـرآن کـریمی فاطـمه           اولین قـرآن نازل گـشته در یکجا تویی

این همه آثار خیر از مرقد پنهان توست           ای نهان از دیده قبرت، باز هم پیدا تویی

در شعاع لطف تو امروز «یاسر» خیمه زد           چون طلـوع آفـتاب صحـنۀ فـردا تـویی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

سپاس آن بانویی که شد جهان محو کراماتش           زمان می‌ایـستد از شوق هنگام مناجاتش
ندارد هیچ کس غیر از خدایش درکی از ذاتش           دلش آرام می‌گیرد عـلی وقـت ملاقـاتش


تمام خانۀ زهرای اطهر رنگ احمد داشت
فقط جبریل در این خانه اذن رفت و آمد داشت

تمام آسـمان‌ها و زمـین تحت فـرامـینـش           اجابت می‌چکد وقت دعا کردن از آمینش
ملائک بی‌قرار صوت “والزیتون” “و التینش          قیامت شرم خواهد کرد آتش از محبینش

نمازش را ببین، پشت سرش صدها مَلَک دارد
که زهرا با خدایش رازهایی مشترک دارد

ملائک روز و شب تسبیح می‌گویند زهرا را           نمی‌خواهم بدون عشق زهرا صبح فردا را
مزین کرده زهرا با قدومش عرش اعلی را           خدا از نـور زهـرایش پدید آورد دنیا را

شکوه فاطمه پنهان شده در جملۀ لولاک
ثنا گوی صفات قدسی‌اش افلاک در افلاک

خـدا قـبلـه‌نـما را می‌کـشد سمت نگـاه او           که حتی کعبه هم زانو زده در پیشگاه او
علی از قصۀ قـالو بلی” شد تکیه گاه او           ستون عرش را بر لرزه می‌انداخت آه او

علی وقت سحر محو تماشای نماز اوست
چه بانویی خدا هم عاشق راز و نیاز اوست

فقط سنگ علی را می‌زند بر سینه‌اش زهرا           که ذکر هر قنوت او شده مولای یا مولا
به تسبیحش دخیل عشق بسته بی‌گمان حوّا           تمام راز خلقت جمع شد در “نونِ” اعطینا

زمین و آسمان روزی خورِ دست کریمِ اوست
یقین دارم علی تنها صراط المستقیمِ اوست

نخی از چادر او نیز اعجاز آفـرین باشد           که حتی فضه‌اش هم با ملائک هم نشین باشد
به وقت خطبه خواندن، نطق زهرا آتشین باشد           تمام هـستی‌اش نـذر امیر المـؤمنین باشد

یقین دارم مزار پاک او پیدا تر از پیداست
که هر جا ابر می‌بارد، مزار مخفی زهراست

به نص آیۀ تطهیر اصل هر طهارت اوست           پناه و دستگیر شیعه در روز قیامت اوست
کسی که جان خود را داد در پای امامت اوست           نخستین پاسدارِ خانۀ وحی و ولایت اوست

جهان را تا ابد از عشق حیدر می‌کند سرشار
به دست اوست آری پرچم یا حیدر کرار

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

گرچه در سِرِّ هوالهو همۀ ها زهراست           گرچه در جانِ حرا چلۀ اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست           گرچه در معنیِ لولاک معمّا زهراست


بنویسید فقط حـضرتِ زهـرا زهراست

آنکه در ذائقۀ عشق تصرف کرده‌است           آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است           شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تـا بـدانـنـد چــرا اُمِ‌ّ ابـیـهــا زهـراسـت

از خـدا جــلــوۀ او گـرمِ دل‌آرایـی بـود           مـوقـع آمـدنـش عـشـق تـمـاشـایـی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ
شکوفایی بود           آنکه در گوش خـدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ خـدیجـه به تـمـاشا زهراست

دید حق نور فقط نـور جهان می‌خواهد           قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلـمت مکه فـوران می‌خواهد           جمع احمد و علی، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست

دخـتـری آمـده تا زن به کـمـالش برسد           تاکه زمـزم به تـمـاشـای زُلالـش برسد
تا پیـمـبـر به جـوابش به جـلالش برسد           صلـواتـی که خـدا داده به آلَـش بـرسـد

تا بـبـیـنـند همه کار فـقـط با زهـراست

آمـده تـا بـنـشـیـنـد بـه شـبـسـتـان عـلی           آمـده تــا بــرود بـاز بـه قــربـان عـلـی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی           تا بـسازد فـقـط او با نمک و نان عـلی

تا بمـیـرند حـسودانِ عـلی تا زهراست

شیر وقتی که به سر، تیغِ دوسر می‌چرخاند           مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند           درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند رجـزهای عـلی یا زهراست

آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود           دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قـوم مسلمان بشود           او رضا داد به ما، کشورم ایران بشود

مـادر ایـنـهـمـه آلالـۀ زیـبــا زهـراست

مادری کرد و به ما لطف، فراوان کرده           با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کـربـلا را جـگـرِ مــردم ایــران کـرده           خـاکِ ما را حـرمِ شـاه‌خـراسـان کـرده

به شـهـیدان حـرم زمزمۀ ما زهراست

گـفته بودیم به این خصم خزانش برسد           صبـر کـردیـم فـقـط تا هـیجـانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد           انتـقـامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکـند نعـرۀ ما یا زهـراست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

لحـظـهٔ ناب مطـهـر شدن است            کاسه‌ام منـتـظـر زر شدن است

شـاخـه با عـطـرِ گـل ریـحـانـه            بیـشـتر گرمِ معـطـر شدن است


جلـوه بـخـشـیـده شـده بـر آفـاق            نور در حـال مـنـوّر شدن است

میوهٔ صبر چه خوش آمده است            همسری خـرمِ مـادر شدن است

اَبـتـران زل زده که نـسـل نـبی            جاری و ساریِ کوثر شدن است

عصمت از مرتبه‌اش وام گرفت            فاطـمه، حـجـب خـدا نام گرفت

: امتیاز

زبانحال حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

سر فرود آورده‌ام در محضرت بانو رباب           ای بقـربانِ تو و چـشمِ ترت بانو رباب

این منم اُمُّ البـنـین؛ اُمّ الفـضائل؛ باز هم           می‌شـوم آئـیـنه مثلِ مـادرت بانو رباب


سر به زیر انداختم شرمنده‌ام از روی تو           تر نشد لبهای خشکِ اصغرت بانو رباب

از ابا لـفـضـلم بـیا بُگـذر به حـقِّ فـاطـمه           کی حلالش می‌کنی آب آورت بانو رباب؟

اینقَدَر زاری نکن چیزی نمانده از تنت           آب شد آخـر تـمـامِ پیـکـرت بانو رباب

روضه‌خوانی کن بگریم پای صحبت‌های تو           روضه‌خوانی کن ز شام و دلبرت بانو رباب

لعن و نفرین می‌کنم مانندِ تو بر حرمله           باخبر هستم ز قلبِ مضطرت بانو رباب

باخبر هـستم بریده شد گـلـوی کـودکت           صبر می‌خواهم به تو از داورت بانو رباب

یادم از عباس می‌افتد که قولی داده بود           می‌شوم شرمنده بازم محضرت بانو رباب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روضه‌خوانی کن بگریم پای صحبت‌های تو           روضه‌خوانی کن ز شام و معجرت بانو رباب

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بر مدارِ عشقِ عـلی، رُکنِ استوار            ای بر سرِ تو سایۀ خورشـیدِ روزگار

ای اُمِّ فـضــل و اُمِّ فــداکــاری و ادب            مستوره‌ای و گنجِ نهان می‌شوی شمار


ای وسعـتِ کـمالِ تو بر عـقل نـاپـدید            پیشِ جلال و حُجْبِ تو زانو زده وقار

حقّا کُـمیتِ قـافـیه لـنگ است پیـشِ تو            ماندم چگونه مدحِ تو گویم به اختصار

با زیـنـبـیـن تا نـفـسِ آخـرینِ خـویـش            عـهـدی که داشتی ز وفـا، بود پایـدار

خواندی کنیزِ حضرت زهرا تو خویش را            اینگـونه نـامِ نـامی تو گـشت مـاندگار

سرمشقِ عاشـقی تو به عـشّاق داده‌ای            عـبـاس داده‌ای و نـدادی ز کفْ قـرار

بر عشق و جان سپردنِ در راهِ عشقْ هم            پـرورده‌ای ز دامـنِ تــو داد اعــتـبـار

عصرِ دهم که سینۀ او تنگ گشته بود            راهی سوی شریعه شد از بینِ کارزار

در پـیـشِ پـای فـاطـمه افـتاد بر زمین            ارثِ ادب ز مادرِ خود داشت آن سوار

آه از تنی که روی زمین مانْد بی‌حسین            آه از هجومِ لشگرِ در دستْ حربه دار

بهـتـر نبـودی و تو نـدیـدی به کـربـلا            روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار

اُمُّ البـنین  که در رهِ دین، بی‌بنین شده            همواره داشت بر پسران خود افتخـار

خیمه میان خاکِ بقیع داشت صبح و شام            عُمری برای کرب و بلا بود سوگوار

در حـشر هم بنای شفاعت، یقـین شود            با دسـتِ با کـفـایتِ عـبـاس، بـرقـرار

آن را که نیست روی امیدی به سوی خلق            گردد به فضلِ دستِ اباالفضل امیدوار

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آه از دمی که دستِ اباالفـضل شد قـلم            تیرِ سه شعـبه چشمِ قـمر کرد اخـتـیار

خم شد به زانوان بِکِـشَد تیر را برون            از چـشمِ نافذی که همی داشت اقـتدار

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : آرش براری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خانه دارد همچنان حال و هوای فاطمه            دارد از محراب می‌آیـد صـدای فاطمه

بـودنت قـلـب علی را ذره‌ای آرام کرد            همدم حیدر شدی بعد از عـزای فاطمه


بــا ادب در خــانــه‌ام ابــیــهـــا آمــدی            خـواسـتی ام‌البـنـین باشی بجای فاطـمه

شیعه زهـرایی و در خانه مـولای خود            می‌گذاری پای خود را جای پای فاطمه

آمـدی و شـاد کـردی مــادر سـادات را            مـادری کـردی برای بچه‌هـای فـاطـمه

با وجود مـادری مثـل تو، زینب بازهم            می‌شود دلـتنگ گه‌گاهی برای فـاطـمه

آسـیاب فـاطـمه چـرخـیـد با دسـتـان تو            باز هـم آمد سـر سـفـره غـذای فـاطـمه

یاد فرزندان خود دادی بگویند این‌چنین            »مادر ما و پسـرهایش فـدای فـاطمه«

ظاهراً در طرح احداث حـرم های بقیع            بارگاهت هست در صحن و سرای فاطمه

: امتیاز
نقد و بررسی

همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

انتخـاب فـاطـمه بودی بـرای مـرتضی            همـسر حـیدر شدی تو با دعـای فاطمه

آمـدی و شـاد کـردی مــادر سـادات را            مـادری کـردی برای بچه‌هـای فـاطـمه

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گرچه با زهـرای مرضیه برابر نیستی            یا به شأن و مرتبت همسنگ کوثر نیستی

در مـیان خـانـۀ عـرشیِ زهـرا و عـلی            جایگـاه مـادری داری و کـمـتر نیـستی


مادری کردی برای زینبین و هم حسین            عفو کن روزی اگر گفتم که مادر نیستی

چون به قربانگاه کاری شد به گلهای تو تیغ            بی پسر ماندی و فهمیدم که هاجر نیستی

خوب شد جسم عزیزت را ندیدی خورد تیر            خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی

خوب شد لب را، تلظی را، ندیدی کربلا            لااقل شرمنـده از لب‌های اصغر نیستی

خوب شد جا ماندی و ماندی مدینه در فراق            خوب شد در پیش چشم هیز لشکر نیستی

فاطمه، سر، تیغ، حنجر، سنگ، پیکر، آب، آه            خوب شد اینجا کنار جسم بی‌سر نیستی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خوب شد چشم عزیزت را ندیدی خورد تیر            خوب شد شاهد به جنگ تیغ و حنجر نیستی

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدرضا نادعلیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگرچه جای او عرش است اما در زمین باشد           که مولایش امیرالمومنین را همنشین باشد

اگر مادر شود اُمُّ الادب دور از تصور نیست           پسر باب الادب باشد، پسر بالانشین باشد


یقیناً لب زده بر چشمۀ عین الیقین، وقتی           شود بانوی مردی که خودش حق الیقین باشد

چه فخری میکند بر مریم و حوا، زمانی که           ببـیند همسرش مولا امیرالمومنین باشد

کـنیز خـانۀ حـیدر، عـزیز خـانۀ حـیدر           خدا می‌خواست آن باشد، خدا می‌خواست این باشد

هزاران بار حیدر گفت احسنت آفرین بر او           چرا که همسرش بانوی عباس آفرین باشد

دوباره نام عباس آمد و حس کرده‌ام بانو           که چین افتاده بر پیشانی‌ات، قلبت حزین باشد

بشیر از تو نمی‌خواهم بگویی از ابالفضلم           اگرچه خوب می‌دانم که مقطوع الیمین باشد

بگو دنیا چه کرده با حسینم، سخت غمگینم           نه غمگین عزیزانم، که دردم درد دین باشد

شبیه سرو، سر بالا، شبیه کوه پا برجا           کسی که اینچنین باشد فقط اُمُّ البنین باشد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

خوب است بانوان جهان این چنین شوند            چون خاک پای فاطمه بالانشین شوند

چون فاطمه‌ست حجت کبرای اهل بیت            خوب است خاک مقـدم امّ‌البنـین شوند


یعنی ادب کـنند به زهـرا و مـرتضی            یعنی که در مصیبت آنان حزین شوند

آه از حـرم نـداشـتـنـش از غـریبی‌اش            باید که خلق در غم او شرمگین شوند

مـی‌خـواسـتـم دخـیـل بـبـنـدم برای او

دیـدم کـه او ضـریـح نـدارد فــدای او

آئـیـنـۀ مـزارش اگـر چه مکـدر است            از آسـمان پـریـدن بالـش فـراتر است

دنـیـا کـنـیز آنکه به کـرّات گـفـته بود            عمرم تمام وقف کـنـیزی حـیدر است

خواندش به نام فاطمه او گفت یا علی            امّ‌البنین بگو به من اینگونه بهتر است

در وصف او بس است بگوئیم با غرور            او شیر بانویی است که عباس‌پرور است

روزی که پـا گـذاشـته در خانـۀ عـلی

جـز غـم نـدیـده در دل ویـرانـۀ عـلـی

گاهی به دور حـیدر کرّار گشته است            گاهی به دور یک در و دیوار گشته است

هی پشت در به سینه زده گریه کرده است            با چشم خیس خیره به مسمار گشته است

هر روز صبح گردش دستاس شاهد است            دستش به یاد فاطمه هر بار گشته است

زهرا نبود زینب او حال خوش نداشت            امّ‌البـنـین هـمیـشه پـرستار گشته است

این زن که بی‌قرار علی بود و دخترش            با این سخـن فدای غم یار گشته است:

مولا؛ فـدای دست به ناچـار بـسـته‌ات

زینب؛ فـدای مـادر پهـلـو شکـسـته‌ات

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ادب از محضر تو درس ادب می‌آموخت            معرفت دور و برت اصل و نصب می‌آموخت
پسرت درس وفا از تو عجب می‌آموخت            وقت تمرین نبرد از تو غضب می‌آموخت


این عبارت چه بلند است که گفتی کوتاه
پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله

باید امروز در این عرصه نگین باشی تو            صاحب چهار یل ماه جـبـین باشی تو
ساکـن دائـمـی عـرش بـرین بـاشی تو            خواستی فـاطـمه نه، اُمِّ بنـین باشی تو
بارها گفته‌ای از
عمق جگر با آن شاه

پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله

گفته بودی قمرم نه، قـمر فاطمه باش            گفـته بودی که اسـیر ثمر فاطـمه باش
گفته بودی همه جا دور و بر فاطمه باش            گفته بودی که غـلام پسر فـاطمه باش
رو به دلدار خودت کردی و گفتی آنگاه

پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله

عمر با برکت تو در طلب یار گذشت            در فداکاری و دین داری و ایثار گذشت
در ارادت به گل احـمد مخـتار گذشت            در طواف قد و بالای علـمدار گذشت
بارها گفته‌ای از عمق جگر در این راه

پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله

یــاد بـایـد کـنـم امـروز مـؤدب از تـو            حاجـت خـویش گـرفـتـیم مرتب از تو
رد شـده راه هـواخـواهی زینب از تو           
معرفت خواسته‌ام یکسره هر شب از تو
جـار بـاید بـزنـم ذکـر تو را در هر آه

پــســرانـم هــمـه قــربـان ابـاعـبــدالله

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از همان روزی که دق الباب کردی خانه را            مادری کردی دوباره دختری دردانه را
گرم کردی با دمت حال دل کاشانه را            گرد زینب کرده‌ای تفسیر تو پروانه را


خانه کردی در دل پاک امیرالمومنین
ای تـمـام مــادران قربان تو اُمُّ البـنین

با کـنـیزی آمدی تا سرور عـالم شوی            مُحرم این خانه گشتی با خدا محرم شوی
آمـدی تا هم قـد آسـیـه و مـریـم شـوی            عشق را معنا کنی و سدِّ راه غم شوی
خاک
راهت سرمۀ چشم همه اهل یقین
ای تـمـام مـادران قربان تو اُمُّ البـنـین

نور چشمت شد برای نور عالم نور عین            نیستی مادر ولی چون مادری بر زینبین
مثل مادر خانه کردی در دل و جان حسین            خانه‌ات آباد ای عالم تورا در زیر دین
بر چنین مادر ز سوی حضرت حق آفرین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

باز هم این خانه با عطر وجودت خانه شد            باز هم شب آب با دستان تو پیمانه شد
باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد            کاش بودی تا ببـینی راهی ویرانه شد
گفت وقتی بسترش را دید از خاک زمین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

چار گل را کاشتی در خاک باغ آسمان            چار گل آوردی و دادی به دست باغبان
چار گل در آسمان هم آشیان با عرشیان            باغ تو آباد ای گـل پرور زهـرا نشان
گشته‌ای در باغ رضوان با رسولان همنشین
ای تـمام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

در وجود پاک عباست ادب اعجاز کرد            شد علمدار حسین و در عرب اعجاز کرد
برد چون نام علی بر روی لب اعجاز کرد            در رجزهایش چقدر اصل و نسب اعجاز کرد
پیشتر از وصف او باید تو را گفت اینچنین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

بیقرارِ شاه بود و بیقرارش بود مشک            اعتبار عشق بود اعتبارش بود مشک
رفت سوی آب و تحت اختیارش بود مشک            اهل خیمه تشنه و دار و ندارش بود مشک
گفت در پشت سرش زینب به آوای حزین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

مشک را پُر کرد از آب و به سوی خیمه شد            آبرویش آب بـود و آرزوی خـیمه شد
در خیال خویش گرم گفتگوی خیمه شد            مشک شد سوراخ و قاتل بر عموی خیمه شد
شد نشان تیر و نیزه از یسار و از یمین
ای تمـام مـادران قـربان تو اُمُّ البـنـین

: امتیاز
نقد و بررسی

همانگونه بسیاری از بزگان همچون شیخ صدوق، علامه مجلسی، شیخ عباس قمی، علامه بیرجندی و ... ( کتاب سلیم بن قیس ج ۲ ص ۸۷۰، علل الشرایع ج ۱ ص ۱۸۸،  مناقب آل ابیطالب ج ۳ ص ۳۶۲، مستدرک الوسائل ج ۲ ص ۳۶۰، بحار الأنوار ج ۴۳ ص ۱۹۲، کبریت احمر۳۷۵، منتهی الآمال ۲۲۷ و  ...) نوشته اند حضرت زهراسلام الله علیها وصیت کرد که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج نما لذا امیرالمؤمنین عليه السّلام طبق وصیت حضرت زهرا ابتدا با امامه ازدواج کرد سپس با اسماء بنت عمیس، پس از آن با لیلی التمیمیه و در آخر سر با فاطمه کلابیه ( اُمُّ البنین) ازدواج نمود، لذا ازدواج امیرالمؤمنینعليه السّلام با اُمُّ البنین حدوداً ۱۵ سال بعد از شهادت حضرت زهراست که در آن زمان امام مجتبی عليه السّلام ۲۴ و سیدالشهداعليه السّلام ۲۳ سال داشته اند، یعنی آنکه ازدواج کرده و در خانه خود بوده اند، لذا اختلاف سن حضرت عباس عليه السّلام با سیدالشهدا عليه السّلام هم حداقل ۲۳ سال است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

باز هم با تو دوباره موی زینب شانه شد            کاش بودی تا ببـینی راهی ویرانه شد

مدح و مرثیۀ حضرت اُمُّ البنین سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جـز با زلالِ نـورِ الهـی نـسب نداشت            ذکری به غیر نام علی روی لب نداشت
دردی به غیرِ غربتِ شاهِ عرب نداشت            هرگز کسی شبیه به این زن، ادب نداشت


آمـاده کـرده بـود سـپـرهای خویش را
تـعـلـیـم داده بود
پـسـرهای خـویش را

تـا پــاسـدار خــیـمـۀ آل عـبـا شــونــد            با راه و رسم عشق و جنون آشنا شوند
هـم داسـتـان مـاه‌تـریـن مـاه‌هـا شـونـد            مــردان پــاکـبـاخــتــۀ کـربـلا شــونـد

اُمُّ البـنـین که چار یل بی‌قـریـنه داشت
تنها مدال عشق
علی را به سینه داشت

بانوی خانه‌ای است که هم ایـلیـایی‌اند            هم پـای تا به سر همگی مصطـفی‌ایند
اهـل مــدیـنـه‌انـد ولــی کـربــلایـی‌انـد            از نـسـل کـوثـرنـد سـراپـا خـدایـی‌انـد

عمری‌ست دل به ساحتِ خورشید داده است
سرمـایـه‌اش محبتِ این خـانواده است

تا روز حشر مکتب او مکتب علی‌ست            لب وا نکرد و دید که جان بر لب علی‌ست
او آشنای تاب و تبِ هر شب علی‌ست            با افـتـخـار، خـادمـۀ زیـنب عـلـی‌ست

بر سفره‌ای که داشت فقط آب و نان جو
لـبـریـز بود از مـیِ اِیّـاکَ نـَعْـبُـد و

سر مـست بود از خـمِ اِیّاکَ نَـسْتَـعـین            بی‌شک رسیده بود به سر منـزلِ یقـین
اُمُّ البـنـین چه کرد زمـانی که شاه دین            یعـنی عـزیـزِ فـاطـمه افـتـاد بر
زمـین

با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت
یک لحظه از مرام حسین دست بر نداشت

آغـاز روضه بود نظر کردنش به آب            شـرمـنده بود مثـل ابالفـضل از ربـاب
مثـل ربـاب مانـد پس از
آن در آفـتاب            ای کاش رفته بود علی اصغرش به خواب

هرچند مثل حضرت زینب صبور شد
آنقدر
گریه کرد از این غم که کور شد

الحـق که جـایـگـاهِ عـلـی را شـنـاخـته            در کــورۀ مـحـبـتِ مــولا گــداخــتــه
هرگز به زرق و برقِ جهان دل نباخته            با نانِ خشک و خالی این خانه ساخته

ما تـشـنـه‌ایم تـشـنۀ لـحـنِ حـمـاسی‌اش
صد مرحبا به این همه زهرا شناسی‌اش

از راه دور، محو تماشای کربلا است            دلواپسِ عـمـیق‌ترین جای کربلا است
آموزگـارِ حـضرت سقای کربلا است            او مـادرِ شهـیـدترین‌های کـربـلا است

این زن که خاک را به نظر کیمیا کند
آیــا شـود کـه روزیِ مـا
کـربـلا کـنـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا اولا بعد از عاشورا دیگر امام حسین علیه السلام در حیات نیستند که .... پس راه او باقی مانده است و ادامه راهش مرام و شیوه زندگی ام البنین شد، در ثانی ارتباط امام حسن علیه السلام با عاشورا نیز نیازمند توضیح یا توجیه است

با اینکه بعدِ روزِ دهم یک پسر نداشت            یک لحظه از حسین و حسن دست بر نداشت

مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بی‌نیاز، وصف مرا جز نیاز نیست            جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست

آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم            بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟!


ناشُـکـر بـوده‌ام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن            دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست

می‌خواستی که بنده و هم صحبتت شوم            شرمـنده‌ام اگر که نـمـازم، نماز نیست

آرامشی که در نجف و خاک حیدر است            در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست

بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است            غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست

وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است            دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست

در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول            در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست

بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه            چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست

هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضه‌ای            مانند سوز تشنگی‌اش، جان گداز نیست

تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود            با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

الا مـادر شـکـسـتـه پــرّ و بــالـم            تو رفـتی از غـمت من در مـلالم
نـبــودم تـا سـپــر گــردم بـرایـت            حـلالـم کـن حـلالـم کـن حــلالــم


غـمـت در کـنـج قـلبـم بی‌حـسـابه            به یـاد زخـم سـیـنه‌ات دل کـبـابه
سـرِ سـجـاده‌ات بــابــا نـشــسـتـه            فقـط میگه عـلی خـونه‌ات خرابه

دو چـشـمت باز کـن تابی بگـیرم            بخـوان لالا مگر خـوابی بگـیـرم
عطش دارم، در این شبها بگو من            کـسـی کـو تا از او آبـی بـگـیـرم

دلم می‌سوزه بر این حال و اقبال            شکـسته رفـتـنت از من پر و بال
نـشـیـنـم مـنـتـظـر تـا کـه بـیـایـی            به خانه یا به خـیـمه یا به
گـودال

به روی نـیـزه هم گـریـم بـرایت            دلـم تـنـگـه بر آن سـوز صـدایت
خـدا
مــیـدونـه از یـــادم نِـمـیــره            ردِ سـیـلـی به روی گـونـه‌هـایـت

بـیـا شـانـه بـزن مــوی ســرم را            گـلو نه، بوسه‌ای زن حـنجـرم را
گذشت از من ولی از این خرابه            ببـر با خود سه
سـاله دخـتـرم را

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : چهارپاره

هـمـه جـا یـارِ بـا وفــا بـودی            یـاور و یـار مـرتـضی بـودی
یک جـهـان شامل دعایت بود            هر زمان دست بر دعـا بودی


مهربان همسر و نـگـار عـلی            همه جا طـاقـت و قـرار عـلی
با تو دنـیـای من چه زیـبا بود            فـاطـمـه، ای گـل بـهـار عـلی

خـنـده‌های تو جان پنـاهـم بود            در همه حـال تکـیـه‌گـاهم بود
ســایــۀ مـــادری تــو زهـــرا            بر سـرِ شـیـرِ لافـتـی هـم بود

عالـمـه، فـاضـله، خودِ کـوثـر            نـورت از آفـتـاب، روشـن‌تـر
هــمــۀ زنــدگــی مـن بـــودی            بـعـد تـو
آب مـی‌شـود حـیــدر

من هـنوز ازدحـام یـادم هست            نـالـه‌ات را مـدام یـادم هـسـت
غـیـرتی که به خرج می‌دادی            در ره این امــام یــادم هـسـت

روزمـان را سـیاه کرد آن غم            خـانه را غـرق آه کرد آن غم
حـق بـده بـعـد تو بـمـیـرم من            که مـرا بـی‌پـنـاه کـرد آن غـم

کاش زخمی دگر نمک نخورَد            آه بر گـوش نُه فـلک نـخـورَد
فاطمه
جان خودت دعـا کن تا            هیچ مردی زنش کتک نخورَد

چـقَـدَر بی‌امـان، تو را زده‌اند            فاطمه، این و آن، تو را زده‌اند
با که بایـد بگـویـم این غـم را            آه، نا مـحـرمـان تو را زده‌انـد

سخت بر ما گذشت زهرا جان            سخت، اما گذشت زهـرا جان
جان حـیـدر بمان و بهـتر شو           
خوب و بدها گذشت زهرا جان

دسـت بـالا بـبـر دعــایـی کـن            خـانـه را غـرق ربـنـایـی کـن
تا بـمـانی و زود خـوب شوی            فـاطـمـه جان خـدا خـدایی کن

زینبت بی‌قرار و بی‌تاب است            حسن از غصۀ تو بی‌خواب است
خودت از جا بلـنـد شو زهـرا            پـسرت تـشـنۀ کـمی آب است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : احمد جواد نوآبادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آهـی کـشـید آتـش و از شـرم آب شد            آن دم کـه قـاتـل نـفـس بـوتـراب شـد

وقتی که فاطمه به دفاع از علی شتافت            هرچه که بود نقـشۀ دشمن برآب شد


دست خدا که دست جهان را گرفته بود            آخر چه شد که قسمت دستش طناب شد

تنها نه اینکه شهـر سلامـش نمی‌کـند            حـتی سـلام کـردن او بـی‌جـواب شد

اما گذشت؛ بعد سه ماه اشک و آه و درد            آخر دعـای فـاطـمه‌اش مستجـاب شد

آن دم که رفت فاطـمه از خانۀ عـلی            انگـار آسـمـان به سـر او خـراب شد

انگـار آسـمان جهـان بی‌سـتـاره مانـد            از آن زمان که کشتن معصوم باب شد

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقتی شد آتش شعـلـه‌ور، افتاد مادر            در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر

وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی            نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر


در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما            ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر

لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای            در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر

در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان            یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر

در کـوچه نامحرم سر او داد می‌زد            از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر

وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی            فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر

شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد            سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر

با زحمت از روی زمین برخاست اما            شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر

آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را            انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر

این درد بابـای غـربیـم را زمین زد            در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر

هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی«            مـی‌زد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر

آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم            در کـوچـه‌ها از پـا دگـر افـتاد مادر

اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

وقتی حسین از روی زین افتاد و، می‌دید            حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر

تا دید می‌خواهد که آن تیر سه‌پر را            در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر

تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش            یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر

تا دیـد شـمـر بی‌حـیـارا بیـن گـودال            خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر

در بـیـن مـقـتــل داد مـی‌زد یا بُـنَـیَّ            بر سـر زنـان فـریـاد می‌زد یا بُـنَـیَّ

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که کار حضرت زهرا دفاع از ولایت و امام زمانش بود نه دفاع از شوهرش

اینجا به پـای شـوهـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : منصوره محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

هفت آسمان خورشید و ناهید و قمر دارد            اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد

سرمـای بـیداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد            امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد


رحمی به حال شاخۀ پرپر نخواهد کرد            شهری که در دستانِ گلچینش، تبر دارد

ای ارغوانی یاسمن از من مپوشان رو            چون باغبان از زخم بدخیمت خبر دارد

یاسین مخوان در گوش شهر‌ غافلان زیرا            قلبی سیاه و چشم کور و گوش کر دارد

کفتارها وقتی زمین خوردی به هم گفتند            این بار شیر حق حریفی بس قدر دارد

آری گـلـم تنهـا فـقـط داغ تو کـافی بود            تا که توان از جان من یکـباره بردارد

رخصت اگر می‌دادی آتش میزد آنها را            چون ذوالفقارم بغض‌های شعله‌ور دارد

باران حریف چشم‌های مجتبایت نیست            دریـای مـاتـم در دل چـشـمان تر دارد

انجام کـار خـانـه را بـسـپـار بر فـضه            کوچکترین کاری برای تو ضرر دارد

عَجّل وَفاتی را نخوان جان علی دیگر            وقـتی که میـدانی دعـاهـایت اثـر دارد

از اول شب درد تـصـویـر در و آتـش            در خاطر تو رفت و آمد تا سحـر دارد

با چشم خود دیدم سه ماهِ پشت هم جسمت            حالی شبیه یک مریض محـتضر دارد

تنهـاتـر از ایـنم نکـن با رفـتـنت بـانـو            حیدر به غیر از تو کسی راهم مگردارد؟

روح الامین بدو ورودش پشت در می‌گفت:            اذن دخول از حق بگیر این خانه در دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

سرمـای بـداد خزان بـاغ مرا پـژمـرد            امسال تقـویـمـم بهـاری مخـتصر دارد